زمستانه ها

روزهای یک خزر طوفانی

زمستانه ها

روزهای یک خزر طوفانی

ترس

صبح که داشتم می اومدم یه جوونه پشت پرایدی که تو کوچه مون پارک بود نشسته بود کبریت کشید سیگارش رو روشن کرد و من توی اون یکی دستش یه سرنگ دیدم.

رسالت

صبح فکر کردم تنها رسالتم در زندگی این نیست که بخوابم و بعد خودم رو خرکش کنم بیارم اینجا! نیست!

پرایوسی دوستی

از توضیح مراسم عروسی پسرعمه جان که بگذریم نتیجه اخلاقی این عروسی به شرح ذیل می باشد:

زندگی بدون پرایوسی ناممکن است!