وقت می کشم. حال ام بد است. خوشبخت نیستم. سخت خوشحال می شوم. به بی خیالی هم که می زنم باز جواب نمی دهد. مشکل این است که من اصلاً مدل آدم بی خیال نیستم بدبختانه. عصبانی ام. غمگین ام. توی تن ام گره های عجیب هست توی گلویم. توی همه رگهایم. همان جا که قرار است تو و آرمان درهم بجوشید. آنجا پر از گره های عجیب شده و تو خوابی!
کاش می شد به داشته هامون فکر کنیم و کمی احساس خوشبختی کنیم
اما همیشه آرزوها مانع از احساس خوشبختی هستن.
خوشبختی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود
ما خوشبختیم اما ...
چرا احساس خوشبختی نمی کنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کاش می شد بی خیال بود..
ای بابا
بی خیال شو این تقربآ تکیه کلام منه ولی درواقع هیچوفت هیجکس نمی تونه بی خیال شه حتی کسایی که خیلی بی خیالن وقتی این دنیا رو درست می کردند انگار یادشون رفته دکمه ی Esc براش بگذارند....... بی خیال شو و خوش باشی