زمستانه ها

روزهای یک خزر طوفانی

زمستانه ها

روزهای یک خزر طوفانی

روز واپسین

آخ که من از دیشب دلم راز نو می خواد. حالا که اومدم شرکت باز یادم افتاده.

صبح هم بر اثر شنیدن صدای آواز پدرمون از خواب ناز بیدار شدیم و رفتیم اونجا و نسبتاً آشتی نمودیم که در نوع خود خبر خوشی می باشد.

آقا دیروز بعدالظهر با مامی-که فعلاً تنها دوستمه- رفتیم داروگ. آی حالی بردیم، حالی بردیم،‌حالی بردیم که نگو. من می میرم واسه شعر عاشقونه زنونه.ممممممممممممممممم.

حالا اینو داشته باشین:

سنگواره ماهیی به من هدیه کردی

چهل میلیون ساله

و گفتی: یگانه ماهیی است

که دریا بدو عاشق شد

و جاودانش کرد.

آیا با من بر این باور نیستی

که دریا

در همان لحظه که ماهی را

در بند عشق خود کشید

کارد بر گلویش سایید؟

یگانه هنر اینست

که در گرفتار کرده ؛لحظه گریزپا؛

از عهده برآیی

بی آنکه ؛لحظه؛ را بکشی

یا با مرگش بمیری.

 

غاده السمان -شاعر سوری-

۱۹۶۷

فکر کنم این جور دربند کردن برای زن مستقل معاصر خاورمیانه ای خیلی قابل درک باشه. ما توی ایران صاحب یکی از بزرگترین زنایی هستیم که راجع به این دربند کردن حرف زده،‌می دونم که خیلی پارادوکسیکاله که همین آدم کنار ابراهیم گلستان ایستاده، ولی حتی در مقابل اون خدا-آدم هم طغیان می کنه .  

آقا انگار من دارم پیر و خرفت و کندذهن و مزخرف گو می شم. (ولی بازهم نمی تونم بفهمم بابای من که فروغ رو دوس داره چطوری پرویز شاپور رو هم دوس داره، این احتمالاً یعنی خیلی خرفت شده ام!)

 

نظرات 1 + ارسال نظر
همدل سه‌شنبه 28 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:43 ق.ظ

دیوونه دوست داشتنی من
عیدت مبارک
خیلی دوست دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد