خیلی چیزا هست که دلم می خواد بنویسم . ما درباره آدمهایی حرف می زنیم که گناهی ندارند خلافکار و مخل امنیت ملی نیستند.
این شاگرد نازنین من اصلاً فکر نمی کردم این طوری باشه ولی خوشحالم از این که این اقلیتی که ما هستیم یه جورایی همدیگه رو پیدا می کنیم.
- ببخشید این وسط ولی مرتیکه ....ز گم شو بیرون، اه چه بوی گندی هم می ده با این صدای انکرالاصواتش- نمی شد این تگرگ یا لااقل عمو فری با من همکار بود. گور بابای این همه کاغذ . گم شو بیرون دیگه.
جمعه خیلی خوب بود . اتاقی از آن خود. قرضی بود ولی لااقل چند ساعتی مال من شده بود.
پراکندگی و آشفتگی ذهن من.
یه دفتر درست کرده ام و خیلی دوستش دارم امیدوارم دیگه کسی نخواد از اون سر در بیاره که هنوز داغ وبلاگ قبلی رو دلم مونده .
تگرگ: ببین من یه ساعتی کار دارم. بعدش می رم یه سر می زنم خونه بهروز اینا بعدش می آم پیش تو!!!
عالی بود!
All lost in beauty I was, a special feeling I can still feel deep inside. Lost in beauty, beauty, beauty, love, love, beauty, unity, happiness, united in one, caresses, snow, beauty, away from words, from distances. your beauty. your weight, your smile, your glance, the nakedness of the moments. your eyes . the look in your eyes. the passion stronger than ever, . All lost in you