صورتم گر گرفته، پیشانی و گونه هایم انگار از خون لبریز شده اند. می لرزم و بهترین لحظات جوانی ام را توی این اتاق کثافت بابت بخور نمیر ماهیانه سر می کنم با سودای همه کتابهای نخوانده ام.