زمستانه ها

روزهای یک خزر طوفانی

زمستانه ها

روزهای یک خزر طوفانی

خشم و هیاهو

صبح پاشدم دیدم ساعت پنج دقیقه به هشته. تن ام عرق کرده -که هنوز هم آثارش باقی ئه- دیشب حسابی می لرزیدم ولی رفتم خوابیدم که کسی متوجه نشه. حالا امروز حتماً می رم دکتر. پنی سیلین گنده بزنه جوجو خوب شه.

دیشب خیلی شب بدی بود.

من تگرگ خودمو می خوام.

از دیروز تا حالا این هزارمین باره که ارجاع همین نامه رو می زنم.

با خشم و هیاهو درگیرم و یه کم مث خر گیر کرده ام توش.

خواهر. تو خواهر نداری نمی دونی.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد