زمستانه ها

روزهای یک خزر طوفانی

زمستانه ها

روزهای یک خزر طوفانی

من بدجنس ام!

یاد حرف اورهان پاموک افتاده ام که گفت می نویسم چون عصبانی ام. عصبانی ام از دست همه شما. حالا فکر می کنم اگه این نگاه نبوغ آمیز اون نبود شاید اصلاً امروز این وبلاگ پستی نداشت. هیچ نمی فهمم این چه ارثی ئه که من از بابای این خاندان مکرم خورده ام. خسته شدم از این چشم و ابرو اومدنها. من که اینقدر آدم حساسی ام به ..م ام نیست که مامان اون دختره ی ... عمل کرده و عفونت و هزار زهر مار دیگه تازه خوشحال هم هستم و به درک که اون دختره می شه زن دایی من.

اگه من جای سین بودم دوست نداشتم الان که اینقدر حالم بده یکی باهام بیاد؟

باروی قلعه من می شی تگرگ؟ شوالیه ی نگهبان

نظرات 5 + ارسال نظر
نازلی چهارشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:30 ب.ظ http://naazliii.blogspot.com

ممنون به شدت. تصحیح شد :ی

سحربانو پنج‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:50 ق.ظ http://samo86.blogsky.com

سلام خزر جون
من همیشه به یادت هستما ، هر وقت هم بیام واست کامنت می ذارم.

گلابتون جمعه 10 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:35 ق.ظ

یه آدمی ام شکل همه ی آدمای دنیا! ولی میخوای بیای شیراز پاشو بیا!

صورتک خیالی شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:20 ب.ظ

جالب بود می نویسم چون از دست همه شما خسته ام
تا اونجایی که من دیدم غیرنویسنده ها وقتی عصبانی ان می نویسن و نویسنده ها وقتی حالشون خوبه و میزونن!
حالا پاموک برعکس کرده کارو!

خزر شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:28 ب.ظ

چه کامنت دونی زنونه ای!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد