دوشنبه است. نیم ساعت دیر رسیدم که البته I don't give a f... about it.
دیروز پس از کلی سرگردانی و کولی بازی بالاخره دو تا فیلم دیدم.
فلسطین ۲ وقت مردن از لهستان - یه فیلم سیاه سفید خیلی آروم عالی در ستایش زندگی از این خانم Dorota Kedzierzawska
بعد هم آتش سبز محمدرضا اصلانی. چی بگم . حالا مدیر فیلمبرداری ش و آقای اسکوئی مستندساز پشت سر ما نشسته اند رومون نمی شه پاشیم بریم لااقل یه هوا بخوریم برگردیم. نمی دونم واقعاً . حالا می فهمم دایی چرا جشنواره رو تحریم کرده و همچین یادداشت نومیدانه ای-یعنی بگم نومیدانه ؟- فرستاده. از این به بعد فقط دیدن فیلم خارجی حرام نیست و تئاتر خارجی صد البته.
ببینیم اگه پیش فروش بلیطای تئاتر شروع شده بریم بگیریم به این تنبلا که امیدی نیست.
راستش اصلاً نمی خوام راجع به فیلم اصلانی حرف بزنم جز این که یه کلیپ بزرگ شده بود از همه علایق اش. حالا قطب الدین صادقی ایستاده بود به ما می گفت باید به سینمای نامتعارف میدون داد ولی ما هر چی خواستیم بفهمیم که به جز این که یه چیز عجیب غریب به خورد ما داد نکته ی نامتعارف دیگه اش چی بود نفهمیدیم. غمگین بودم بیشتر از این که عصبانی باشم . یکی دو بار نزدیک بود وسط فیلم گریه ام بگیره. نمی دونم. کاش نمی رفتیم اصلاً . خیلی ناراحتم عمیقاً احساس میکنم بهم خیانت شده.
ساعت ۱۱
روزنامه ی اعتماد . حرفهای خوب و فیلمهای بد.
برنامه امروز رو به زودی می نویسم.
چرا اینا تازگی فکرمی کنن هرچی بسازن باید تمجید بشه؟؟ احساس خودخواهیشون آزارم میده
به نظر من که از هر ۱۰تا فیلم شاید یکیش خوب باشه.
حیف وقت آدم که توصف بگذره.
حالا تئاتر یه چیزی.
تازگیا هم هرکی از هرجا میخواد فیلم میگیره اسمش شده فیلمای فلسفی یعنی هر کسی نمی تونه بفهمه. آره هر کسی نمی تونه بفهمه چون خیلی دری وری می سازن.
خوچگل هم خودتی.
فعلا کلاس سلفژمیرم تا مبانی موسیقی رو یاد بگیرم بعد ش هم علی مدد میخوام برم ویلن اگه خدا بخواد و این روحیه دمدمی مزاجی من بذاره.
تا بعد